رایانرایان، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

رایان یکی یه دونه

رایان و اولین حضورش در مراسم نذری اربعین

اونروز رایان حسابی حوصلش سر رفته بود و هی میگفت چیکار کنم چیکار نکنم حوصلم سر رفته مامانشو صدا زد و گفت مامانی امروز جایی نمیریم حوصلم سر رفته مامانش گفت خونه بابا بزرگت امروز نذری دارن میریم اونجا رایان گفت اوا چرا زودتر نگفتی تا خودمو حاضر کنم اونم شال و کلاه کرد و رفت خونه بابا بزرگش دید که بله چه خبره اینجا همه دارن کار میکنن و سرشون شلوغه و هیچکی با اون کاری نداره رایان هم واسه خودش شروع کرد به آواز خوندن واسه خودش گیتار میزد یا شیپور میزد واسه خودش خلاصه هی میزد و میرقصید همش هم این آوازو میخوند ...
25 دی 1390

ماجرای مقداد و دانلود لالایی منحصر به فردش

    ماجرا از اون قرار بود که یه روز مقداد واسه رایان از اینترنت یه لالایی دانلود میکنه و خواست اونو واسه رایان بخونه رایان که داشت خوابش میبرد دید که باباش اومده و میخواد واسش تریپ لالایی بره   رایان یه نگاه چپ چپ به باباش کرد و با خودش گفت که حالا بابام چی میخواد واسم بخونه که مقداد شروع کرد به خوندن *لالالالا  گل نازم * تويي سرو سرافرازم * تويي سرو و تويي كاجم * تويي افسر، تويي تاجم   رایان تعجب میکنه و با خودش میگه که سرو و کاج یعنی چی این لالاییه یا بیانیه در مورد روز درخت کاری آخه افسر چیه مگه بابام داره واسه فرم...
16 دی 1390

شعری از استاد رایان

      اسم من رایان محصول مشترک میثاق و مقداد م    یکی ندونه فکر میکنه که من از دماغ فیل افتادم   امکانات اتاقم خدارو  شکردر حد تیم ملیه   چی بگم شکرخدا شرایطم که فعلا خیلی توپ و عالی ه   دور و وریام اینقدر ازبه دنیا اومدن من شاد و خوشحالن    انگار که نفت کارتشون شارژ شده و الان همه توی بازارن   بی بی و مامایی وبابایی عمه و عمو و دایی وخاله   همشون دوستم دارن و جون میدن واسه من نخاله   خدا عموم کوچیکمو حفظش کنه واسم که من خیلی نو کرشم ...
16 دی 1390

سلام

   من رایانم البته بعد از کش و قوس زیاد این اسممو واسم گذاشتن بابام هنوز اسم مبین تو دلش مونده بعضیا هم هنوز منو مهیار صدا میکنن بعضیا هم اسممو به شکلای مختلف تلفظ میکنن مثل یاران ولی در کل یه چی بگم الان همه دارن تحویلم میگیرن گریه کنم با گریم حال میکنن بخندم با خندم حال میکنن بخوابم با خوابم حال میکنن بوق..... کنم با اونم حال میکنن کلا در حال حاضر کیفم کوکه ...
16 دی 1390

رایان کابوس حیوانات

                        وقتی رایان به دنیا اومد  * همه حیوونا گفتن چه بد یکیشون غصه میخورد  * چون دوستش باید میمرد امان از ناله مرغا     *   لونشون بی خروس شد بی آقا همشون سیاه پوشیدن  *   شدن عین کلاغا یه روز واسه تولد    *    یه روز واسه ختنه چقدر ناراحت کنندست  *  نگاه کردن این صحنه دو گوسفند جوون یه خروس  *  بیوه شدن مرغای نو عروس امان از این سرنوشت شوم &nbs...
16 دی 1390

اندر احوالات رایان

وقتی که رایان صورت خود را با سیلی سرخ میکند                                   وقتی که رایان در مورد همسر آینده خود فکر میکند       وقتی که رایان برای پی پی کردن زور میزند   وقتی که رایان با صدای بلند شعار میدهد وقتی که رایان آواز میخواند       ادامه دارد...............         ...
16 دی 1390

ماجرای ورود رایان به دنیای موسیقی

ماجرا از این قرار بود که یه روز رایان در حالی که طبق معمول خواب بود از خواب بیدار میشه و به اینور و اونور نگاه میکنه که یهو یه صدایی توجهشو جلب میکنه به طرف پنجره نگاه میکنه میبینه که آره یه کفتره شروع میکنه به سوت زدن تا بتونه کفتره رو تور کنه که ناگهان متوجه میشه باباش داره میاد سمتش ، اونم سریع خودشو جمع و جور کرد با خودش گفت اوه اوه صاحبش اومد کفتره رو ولش ... باباش اومد بهش گفت آخه پسرم این چه کاریه یا همش میخوابی یا بیدارم که میشی یه صداهای ناجور از خودت درمیاریو گریه میکنی الانم که کفتر بازیت گل کرده حرفای با...
14 دی 1390
1